مبایعه. سودا. معامله. تجارت. داد و ستد. بیع و شری. بده و بستان. سودا. (یادداشت بخط مؤلف) : مکدر مشو می ز زر بهتر است خرید و فروشت بهم درخور است. ملافوقی یزدی (از آنندراج)
مبایعه. سودا. معامله. تجارت. داد و ستد. بیع و شری. بده و بستان. سودا. (یادداشت بخط مؤلف) : مکدر مشو می ز زر بهتر است خرید و فروشت بهم درخور است. ملافوقی یزدی (از آنندراج)
داد و ستد. خرید و فروش. (یادداشت بخط مؤلف) : همی بود چندی خرید و فروخت بیابان ز لشکر همی برفروخت. فردوسی. و در خرید و فروخت جلد باش. (قابوسنامه). بسوزیان مقانی کند خرید و فروخت که رأس مال کمال است سوزیانش را. خاقانی. بریدند از آنجا خرید و فروخت زراعت نیامد رعیت بسوخت. سعدی. و با ابوالفصل خرید و فروخت و مبایعت کنند. (تاریخ قم ص 228). علاف بموجب فراخی حوصله خرمنی از هر دانه به دکان ریخت لیک به خوشه تنگ مزرع سنبله جهت خرید و فروخت بیاویخت. (ملاطغرا از آنندراج)
داد و ستد. خرید و فروش. (یادداشت بخط مؤلف) : همی بود چندی خرید و فروخت بیابان ز لشکر همی برفروخت. فردوسی. و در خرید و فروخت جلد باش. (قابوسنامه). بسوزیان مقانی کند خرید و فروخت که رأس مال کمال است سوزیانش را. خاقانی. بریدند از آنجا خرید و فروخت زراعت نیامد رعیت بسوخت. سعدی. و با ابوالفصل خرید و فروخت و مبایعت کنند. (تاریخ قم ص 228). علاف بموجب فراخی حوصله خرمنی از هر دانه به دکان ریخت لیک به خوشه تنگ مزرع سنبله جهت خرید و فروخت بیاویخت. (ملاطغرا از آنندراج)